روزهای پایانی انتظار
ماه من نفسم، بالاخره پس از گذشت یکماه از بازنشستگیم(اردیبهشت ماه)، مامانی حسابی تپلی شده بود،شما هم دیگه واسه اومدن پیش ما آماده ی آماده بودی البته خانم دکتری مهربون روز تولدتو 11 خرداد اعلام کرده بود اما از اونجایی که شما سزارینی بودی ما 11 روز از این انتظار سخت رو پیچوندیم و قرارشد مامانی بره بیمارستان و واسه 31 اردیبهشت ثبت نام کنه. یادمه آخرین بار که با مامان جونی رفتیم دکتر خانم دکتر سونو کرد و گفت همه چی عالیه منم که 16 کیلو وزن اضافه کرده بودم بهم گفت دیگه بسه مواظب باش که دیگه تو این هفته آخر اصلا وزن اضاف نکنی منو بگی همونجا نمیدونستم از خجالت چی بگم ولی همین حرف خانم دکتر باعث شد که روز عمل 2 کیلو کم کرده بودم ...